برگزیده ای از سخنان استاد پایور

دوستان عزیز... مصاحبه ای که در زیر می خوانید در دومین شماره فصلنامه موسیقی ماهور در زمستان١٣٧٧ به چاپ رسیده است.گفتنی است که این مصاحبه پیش از وقوع بیماری استاد انجام شده بود. آنچه می خوانید عینا متن کامل چاپ شده مصاحبه در فصلنامه ماهور است. امیدوارم مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

اشاره:

آنچه در زیر می خوانید، فشرده یک گفتگوی رادیویی با استاد فرامرز پایور در سال ١٣٧۶ است. متن کامل این گفتگو را آقای سیامک بنایی از روی نوار بر روی کاغذ آورده و در اختیار ما گذاشته اند. از ایشان بسیار سپاسگذاریم.

استاد، ابتدا می خواهیم نظرتان را در مورد نغمه های موسیقی ایرانی بدانیم. آیا به نظر شما این نغمه ها عینا از گذشته به زمان ما منتقل شده اند؟

 پیش از هر چیز باید بگویم که من یک نوازنده و موسیقیدان هستم، نه یک محقق. به این سؤال شما قاعدتا یک محقق موسیقی باید جواب بدهد. این که نغمه ها از کجا آمده، چگونه به ما رسیده و هرکدام مربوط به چه دوره ای است،‌نیاز به تحقیق، مطالعه و ریشه یابی دارد. به هرحال تا آنجا که من می دانم،‌آنچه که امروز به دست ما رسیده، ‌موسیقی اصیل ما است. این را هم اضافه کنم که هرچقدر به مرکز ایران نزدیک تر شویم، ‌این موسیقی اصیل تر می شود. چرا که موسیقی رایج در کردستان و کرمانشاه غالبا همان موسیقی رایج در عراق است؛ موسیقی رایج در بلوچستان در واقع همان موسیقی رایج در پاکستان است؛ موسیقی متداول در شرق خراسان،‌ به موسیقی افغانستان نزدیک است و موسیقی آذربایجان شرقی با موسیقی قفقاز قرابت دارد. هرچه به مرکز ایران، مثلا اصفهان و اطراف آن نزدیک تر شویم، به موسیقی ایرانی اصیل تری می رسیم. تا سندی در دست نباشد،‌نمی توان درباره موسیقی گذشته ایران داوری کرد.  

آیا موسیقی های غیر ایرانی یا موسیقی نواحی مختلف ایران بر موسیقی سنتی ما اثر گذاشته اند؟ شما مقوله اصالت را در موسیقی چگونه تفسیر می کنید؟

تا وقتی که پای موسیقی غربی و رسانه های گروهی به این کشور باز نشده بود،‌ می توانیم بگوییم آنچه در زمینه موسیقی ساخته می شد، اصالت داشت؛ چراکه ریتم و ملودی آن را در هیچ کجای دنیا نمی توانستید پیدا کنید. اصالت،‌ یک کیفیت و مربوط به یک جای خاص است و نظیر آن را در جای دیگری نمی توان پیدا کرد. ورود موسیقی غربی و انواع نوار و صفحه موسیقی غیر ایرانی و گسترش رادیو و تلویزیون و وسایل ارتباط جمعی،‌ روی هنرمندان ایرانی_ چه در مرکز و چه در شهرستان ها_ اثر گذاشت و اصالت موسیقی ما را به تدریج خدشه دار کرد. البته عده ای از هنرمندان موسیقی سعی کردند این اصالت را حفظ کنند مانع از بین رفتن آن شوند. 

شما شاگرد استاد ابوالحسن صبا هستید و ایشان شاگرد میرزا عبدالله بوده اند. به عبارت همین رابطه و به دلیل آشنایی و حشر و نشر با استادان قدیمی و آگاهی از نظریات آنها در مورد چگونگی انتقال ملودی های موسیقی سنتی از طریق میرزاعبدالله به دیگران چه نظری دارید؟ آیا این نغمه ها بدون اعمال سلیقه و اعمال نظر شخصی منتقل شده اند؟

حقیقتش را بخواهید من نمی دانم. وقتی که من پیش مرحوم صبا کار می کردم،‌ این بحث ها مطرح نبود. موضوع مورد علاقه ما در آن دوران،‌ فراگیری و درک مطالب ایشان بود. تا جایی که به خاطر دارم، استاد صبا یک دوره ردیف میرزا عبدالله را برای سه تار به نت نوشته بودند که کتاب ارزشمندی بود و متأسفانه مفقود شد. در این که میرزا عبدالله استاد بی نظیر ردیف موسیقی بوده است، شکی نیست. به همین دلیل هم بسیاری از بزرگان موسیقی،‌یعنی استادان قبلی ما، پیش میرزا کار کرده اند. آقا حسین قلی و درویش خان از شاگردان او بوده اند. از همین جا معلوم می شود که میرزا عبدالله موسیقی خوب و اصیلی در اختیار داشته است. از میان این بزرگان تنها حسین خان اسماعیل زاده بود که پیش میرزا کار نکرده است. حسین خان کمانچه می زد و در موسیقی به اصطلاح مجتهد بود. کسانی که برای فراگیری تار و سه تار پیش میرزا عبدالله می رفتند، یک دوره هم پیش حسین خان کار می کردند. البته این بحث ها بیشتر مربوط به مرکز می شود. اگر از مرکز دور شوید، می بینید که ردیف های دیگری هم وجود دارد. مثلا در اصفهان مطالب زیادی هست و چیزهایی را که در تهران می گویند،‌قبول ندارند. شاید هم حق به جانب آنها باشد؛ چون مرکزیت ما آنجا بوده است. آنها ردیف هایی دارند که استاد کسایی بخشی از آنها را اجرا و ضبط کرده اند. من نواری از این اجراها را در منزل یکی از دوستانم شنیدم و دیدم که اختلاف آن زیاد است. هم اسامی گوشه ها خیلی زیاد است و هم مطالب خیلی فرق می کند. اینها را نمی شود نادیده گرفت. مطالب اینها خیلی بیش تر و پر محتوا تر از موسیقی ای است که ما در تهران داریم. به هرحال،‌ این تصور که میرزا عبدالله مطالب را گفته و قضیه تمام است،‌صحیح نیست. قطعا آنچه را که اشان گفته اند،‌ مورد احترام است و باید ثبت شود،‌ فراگرفته شود و بسط داده شود.

موسیقی سنتی ایران چگونه از موسیقی نواحی مختلف ایران تأثیر پذیرفته است؟

این تأثیرپذیری حتما بوده است. شما در ردیف مرحوم صبا هم که معاصر ما بودند و بیشتر فعالیت شان آهنگ سازی بوده است،‌ این تأثیرپذیری را می بینید: دیلمان،‌امیری،‌صدری_ که روی منبر می خواندند_ یا شهابی نمونه هایی هستند که ایشان از موسیقی نواحی وارد ردیف خود کرده اند. مسلما در قدیم هم همین طور بوده است. حتا در ردیف میرزا عبدالله هم که موسیقی خالصی داشته، مثلا شوشتری یا بختیاری وجود دارد. اینها ساخته او نبوده اند و همان طور که از اسم شان پیدا است، نام محل هستند و از نواحی ایران آمده اند. استادان موسیقی ما در آن دوره به نقاط مختلف ایران می رفتند و مطالبی را جمع آوری می کردند و به ردیف خودشان اضافه می کردند. این مطالب، هم از لحاظ تکنیک و هم از لحاظ محتوا، قوی و تازه بودند و موجب غنی تر شدن موسیقی ما می شدند. بنابراین، غنای امروز موسیقی ما مدیون زحمات و تلاش های استادان قدیمی ما است. اگر ردیف میرزاعبدالله را با ردیفی که مرحوم معروفی جمع آوری کرده اند،‌مقایسه کنید، می بینید که مطالب ایشان دو -سه برابر ردیف میرزا عبدالله است و اصلا با هم قابل مقایسه نیستند.

تنوع و گسترش ابزارها و امکانات شنیدن انواع مختلف موسیقی، باعث آشنایی با فرهنگ های مختلف می شود. چنین امکانی را در زمینه موسیقی، مثبت ارزیابی میکنید؟

این جبر زمان است و نمی شود از آن اجتناب کرد. گسترش و تحول ارتباط های فرهنگی اجبارا به موسیقی هم سرایت می کند که امری لازم و ضروری هم هست. در کشور ما از ابتدای عمومی شدن موسیقی_ که از دوره قاجار آغاز شده است_ احتمالا چند نفری به طور خصوصی دور هم جمع می شدند و موسیقی می شنیدند. بعد ها که موسیقی عمومیت بیش تری پیدا می کند و بر تعداد علاقه مندان آن اضافه می شود،‌ دیگر نمی توان همان موسیقی را که برای ۴ نفر زده می شد، برای ۴٠ تا ۴٠٠ نفر زد. به عبارت دیگر،‌ شیوه های اجرای موسیقی هم متحول می شود. نکته ای که من می توانم عرض کنم این است که اگر این تحولات بر مبنای حفظ اصالت موسیقی ایرانی باشد، ‌موجب پیشرفت آن خواهد شد و اگر دائما از موسیقی غربی اقتباس کند و از موسیقی اصیل ایرانی منحرف شود،‌ به آن صدمه خواهد زد. کسانی که در پی نوآوری و ایجاد تحول در موسیقی هستند،‌ باید ردیف موسیقی ایران را خوب بدانند؛ استعداد،‌ ذوق و دانش موسیقی داشته باشند، موسیقی غربی را خوب بشناسند تا بتوانند طوری از آن استفاده کنند که به موسیقی ما لطمه نزند. این کار آسانی نیست و صلاحیت و معلومات زیادی می خواهد. نکته مهم تر این است که ما قرن ها موسیقی نداشتیم و نسل های گذشته،‌ و حتا نسل امروز ما،‌ از موسیقی بی اطلاع بوده اند و هستند. موسیقی علاوه بر اینکه باید برای مردم لذت بخش باشد،‌ باید جنبه آموزش هم داشته باشد؛ یعنی نسل های آینده را باید با جنبه های آموزشی موسیقی طوری تربیت کرد که بتوانند درک بیشتری از موسیقی خود پیدا کنند.

آنچه می خوانید، ‌قسمت دوم مصاحبه استاد پایور است که در فصلنامه موسیقی ماهور (شماره ٢، زمستان ١٣٧٧) به چاپ رسیده. لطفا جهت مطالعه بخش اول مصاحبه به یادداشت قبلی مراجعه نمایید.

نقش ردیف موسیقی در آموزش موسیقی دان ایرانی چیست؟

ردیف موسیقی ایرانی برای یادگرفتن موسیقی است نه برای اجرا. یادگرفتن ردیف برای کسی که می خواهد موسیقی ایرانی را بیاموزد، در حکم یادگرفتن الفبای فارسی برای کسی است که می خواهد زبان فارسی را بیاموزد. موسیقی دان ایرانی حتما باید بر ردیف مسلط باشد و به قول معروف، ردیف باید برایش ملکه باشد.

از ردیف موسیقی ایران روایت های مختلفی وجود دارد. نظر شما در مورد این اختلاف روایت ها چیست؟

استادانی مثل میرزا عبدالله، آقا حسین قلی یا حسین خان اسماعیل زاده، اولین افرادی بودند که در دوره قاجار به تدریس موسیقی  ایرانی پرداختند. می گویند میرزا عبدالله و آقا حسین قلی ردیف را از آقا علی اکبر فراهانی آموخته اند؛ اما آنها به دلیل ذوق و استعدادی که داشتند،‌ چیزهایی را هم به ردیف اضافه کرده اند. البته می گویند میرزا عبدالله همان چیزی را که یاد گرفته عینا تعلیم می داده و چیزی اضافه نکرده است. آقا حسیت قلی احتمالا این را درک می کرده که موسیقی ایرانی باید در عین داشتن اصالت، ویژگی هایی هم باید داشته باشد تا بتواند مردم را جذب و علاقه مند کند. بنابراین، قطعه ای که به نام خوارزمی ساخته، و یا قطعه های تند و تیزی که ساخته، به همین علت بوده است. محمد صادق خان سرورالملک، سنتورنواز دوره قاجار هم هنرمند با استعداد و نوآوری بوده و تکه ها و قطعه های زیبایی از او به یادگار مانده است. در همین ردیف میرزا عبدالله و آقا حسین قلی قطعه های مختلفی به نام محمدصادق خانی، سرورالملکی و امثال این، از او باقی مانده و نشان می دهد که این استاد هم احساس می کرده که موسیقی نباید ایستا باشد و چیزهای تازه ای باید در آن ایجاد شود. آقا حسین قلی و درویش خان هم همین طور بوده اند. شما بهتر می دانید که درویش چه نوآوری هایی داشته و چه چیزهای تازه ای آورده بود. بنابراین،‌هرکدام از این استادان در مکتب خاصی تعلیم دیده اند و آموخته های آنها متفاوت بوده است. در آن زمان، سازمان یا تشکیلاتی وجود نداشت که این ردیف ها را گردآوری و تدوین، یا به اصطلاح یک کاسه کند. دردوره مرحوم دکتر برکشلی جلساتی به همین منظور تشکیل شد که متأسفانه به نتیجه نرسید و قرار شد که تمام ردیف ها را به همان صورتی که هست، چاپ و منتشر کنند و درباره میزان اصالت آنها بعدا تصمیم بگیرند.

چرا گروهی معتقدند که ردیفی که آنها در دست دارند، اصیل تر است؟

اگر ثابت شده باشد که ردیف مورد نظر آنها اصیل تر است، بهتر این است که آن را یادبگیرند و بر مبنای همان اصالت نوآوری کنند. اما این که کدام یک اصیل تر است؛ به نظر من تا قبل از هجوم موسیقی غربی به ایران، آنچه که در دست بود، موسیقی اصیل بود و فرق نمی کرد که چه کسی درس می داده؛ فقط شکل شان متفاوت بود.

اگر نغمه ای بر اساس ویژگی های موسیقی سنتی ایران ساخته شود و به مجموعه این موسیقی اضافه شود، آیا می توانیم این نغمه ها را جزو ردیف موسیقی ایران محسوب کنیم؟    

جزو ردیف نمی توانیم حساب کنیم. ردیف، مجموعه گوشه هایی است که یک استاد آنها را به نام خودش، با تکنیک خودش، با قدرت خودش و با تجربه و معلوماتی که کسب کرده، اجرا یا عرضه می کند.

موسیقی سنتی ایران با سازهایی نواخته می شود که متناسب با امکانات خود، توانایی بیان ویژگی های این موسیقی را دارند. آیا نوع ساز در شکل گیری ردیف تأثیر داشته است؟

بله، اگرچه مطلب یکی است،‌اما نوع زدن و اجرا در سازهای مختلف متفاوت است. ردیف تار و سنتور با ردیف نی و کمانچه اختلاف زیادی دارد. در کمانچه، کمان می کشند و تحریر را با انگشت می دهند و در سنتور مضراب می زنند. ردیف آوازی که دنیای دیگری است. در سازهایی مثل تار و سنتور، اختلاف خیلی زیاد نیست؛ چون هر دو مضرابی هستند. البته می دانید که مرحوم برومند گاه با تار و گاهی با سه تار، هم آواز درس می دادند؛ هم کمانچه، هم نی و هم سنتور. خدا رحمت شان کند. ایشان نابینا بودند و نمی توانستند ببینند که شاگرد چطور مینوازد و چه می کند. نمی خواهم از ایشان انتقاد کنم، چرا که برای حفظ و اشاعه ردیف زحمت می کشیدند؛ اما با یک ساز نمی شود ردیف را برای سازهای دیگر آموزش داد.

در مورد کتاب های آموزش سنتور و سابقه آنها چه نظری دارید؟

اولین کتاب را در این زمینه مرحوم ابوالحسن صبا نوشتند که همان دوره های آموزش سنتور است و هنوز هم رواج دارد و ارزشمند است. یک کتاب هم مرحوم حسین صبا_که نسبتی با استاد صبا نداشتند_ نوشتند به نام خود آموز سنتور. من هم کتاب هایی در این زمینه تألیف و منتشر کرده ام. کتاب های دیگری هم منتشر شده اند که من آنها را ندیده ام.

گروهی معتقدند که موسیقی ایرانی را صرفا باید از طریق گوش و به اصطلاح «سینه به سینه » آموخت و نیازی به آموزش این موسیقی به وسیله نت نیست. شما با این عقیده موافقید؟

این عقیده در زمان خودش درست بوده، ولی امروز کسی را نمی توان پیدا کرد که صبح تا شب پای درس استاد بنشیند و سینه به سینه کار کند. شرایط تاریخی و اجتماعی، زمانی، چنین شیوه ای را می طلبید؛ اما امروز با تحولات و پیشرفت هایی که رخ داده، با پیدایش رادیو، تلویزیون، نوار کاست، نوار ویدئو، لوح فشرده (سی دی)، اجرای کنسرت و امثال آن نمی شود موسیقی را از طریق گوش یاد گرفت. البته در مرحله خاصی آموزش باید سینه به سینه باشد، اما این مرحله بعد از فراگیری موسیقی از طریق نت و آشنایی با تکنیک ها و استخوان بندی مطلب است. در دوره عالی، شاگرد باید در حضور استاد، شگرد های کار را یاد بگیرد. بنابراین،‌ شروع کار باید با نت باشد تا موسیقی مان حفظ شود و از بین نرود و در مرحله بعد،‌سینه به سینه باشد. روش صرفا سینه به سینه این اشکال را دارد که در  اثر گذشت زمان و دخل و تصرف ها و اعمال سلیقه ها، ‌موسیقی ما را دچار تحریف می کند، یا از بین می برد. بسیاری از آثار موسیقی ما به علت تکیه بر همین شیوه از بین رفته اند. اگر این آثار توسط اشخاصی که آنها را ساخته بودند،‌ ثبت و ضبط می شدند، امروز ما بسیار غنی می بودیم و مطالب زیادی داشتیم که می توانستیم روی آنها کار کنیم. همین تصنیف های عارف و شیدا که من از قول مرحوم دوامی گردآوری و نت کرده ام،‌ امروز در دست همه علاقه مندان هست و هر استفاده ای که بخواهند، می توانند از آنها بنمایند.

نظرتان درباره مخاطبان و دوستداران موسیقی چیست؟ چه توصیه ای برای آنها دارید؟

می گویند مستمع، ‌صاحب سخن را بر سر ذوق آورد. موسیقی ما آنقدر که به شنونده خوب نیاز دارد،‌ به نوازنده نیاز ندارد. شنونده خوب و فرهیخته باعث پیشرفت موسیقی می شود و من را وادار می کند تا بروم کار کنم و مطلب خوب و تازه ای برای او اجرا کنم. متأسفانه بسیاری از مخاطبان موسیقی ما، موسیقی خوب را نمی شناسند. موسیقی هرچه سست تر و بی مایه تر باشد، بیشتر و راحت تر پذیرفته می شود. مردم باید بتوانند موسیقی خوب را تشخیص دهند و بدانند که موسیقی را چطور باید گوش کرد و چطور از آن لذت برد. این مسئله نیاز به آموزش و برنامه ریزی های اساسی دارد و از مدرسه باید شروع شود. خانواده ها هم باید در این زمینه سهمی به عهده بگیرند و بخشی از اوقات فراغت بچه ها را به آموزش موسیقی اختصاص دهند. موسیقی دان ها و آهنگساز های ما هم باید همت کنند و با استفاده از مبانی موسیقی اصیل ایرانی، آثاری را بسازند و عرضه کنند که مهیج و پر حرکت باشند و برای مردم جاذبه داشته باشند. 

منبع : وبلاگ استاد پايور     نويسنده خانم نسيم احمديان

 

محرم اسرار نهان

ايـام محـرم بـود ايـدل بـه فقـــان بـــاش                 اي ديده بر احوال حسين اشك فشان باش

بــر هـمــت والاي علـمـــدار ببـــر پــي                   لب تشنه زمانــي بــه لـب آب روان بـــاش

بــر حجلـــه گــه قـاسم دامـاد نظــر كن                 افــروختــه از آتـش نـاكـــامـيِِ آن  بــاش

اكبـر سوي پيكـــار رود خيــز چــو ليــلا                   حيــران قـد وقـــامـت آن ســرو روان بــاش

از حُـــر  سخنـي مـي شنـوي جانب ميدان            رو شــاهــد حـُــّريت آن حـُـــر زمــان  بــاش

شـه گفـت به زينب كه صبوري كن و برگرد              ايـن سـوختـه را محــرم اسـرار نهـان بـاش

كن حرملـه را لعـن كنــون تـا بـه قيــامت                شيـداي رخ اصغــــر  بـي شيــر  زجان باش

در جوش وخروش ازعطش اطفال حسين اند          اي شيعــه شـريك غــم ان تشنه لبان باش

اي كاظمـي از حـال حسـين بـن علـي گـو

هنـگـام سخــن بـر تـر از اربـاب بيـان باش

 

جغرافياي دوره ي صفويه

 

به طور كلي موقعيت جغرافياي صفويه متفاوت با دوران كنوني بوده و در طول دوره ي صفويه اين موقعيت دائماً در حال تغيير بوده است.  تقسيم بندي كشوري بر اساس ولايات بود وبر هر ولايتي حاكمي مي گماردند.چهار ولايت بزرگ : گرجستان  ، خوزستان ، كردستان و لرستان از ويژگي هاي خاصي برخورداربودند و به همين جهت غالباً به حاكمان آنها والي خطاب ميكردند القاب والي ، بيگلربيگي ، سلطان و خان كه براي حاكمان به كار مي بردند مفهوم ثابتي نداشت بيگلربيگي ها رياست ولايات را برعهده داشتند حاكمان شهرها را سلطان و حاكمان قسمت ها ي تابعه را خان مي ناميدند . در منابع قرن يازدهم هجري قمري از وزير نيز براي حاكم استفاده شده است . يك نويسنده ي خارجي به نام رُهربُرن ولايات اصلي با مقر آنها را چنين ذكر كرده است:

شيروان (شماخي)2- قراباغ (گنجه ) 3- چخور 4-آذربايجان (تبريز)5-دياربكر (قرآمد)6-ارزنجان7-قلمرو علي شكر(همدان)8- بقيه عراق عجم 9-كرمانشاه و كلهر10- عراق عرب(بغداد)11- فارس (شيراز)12-كهكيلويه(بهبهان)13-كرمان14-قندهار15- بلخ16-مرو17- مشهد18- هرات19- استرآباد

البته حيطه ي جغرافيايي اين ايالت ها دائماً در حال تغيير بود ايروان وبغداد از مناطقي بود كه گاه در اختيار ايران و گاه در اختيار دولت عثماني قرار داشت.قندهار نيز داراي چنين موقعيتي بين ايران و هند بود. در اكثر منابع تاريخي آن دوران هنگامي كه ار عراق نام برده مي شود غالباًبه معناي عراق عجم بوده كه براساس تحقيقات رُهربُرن  از دو منطقه ي ، علي شكر با مقر همدان و نواحي مركزي ايران تشكيل مي شده كه شامل شهر هايي چون قزوين ،اصفهان ، سمنان ، خوار ، ري ، ساوه ، قم ، كاشان ، ابرقوه ويزد بوده است.

وضعيت عمومي هنر ها

غالب هنر ها در دوره ي صفويه دستخوش تحول شدند خطاطي و معماري از اقبال ويژه اي برخوردار بودند و ساير هنر ها كمابيش مورد توجه واقع مي شدند .پيدايش سبك ،وقوع ، كه زمينه ساز سبك هندي به شمار مي آيد از تحولات اساسي در شعر بود . با اين همه شاعران برجسته ي دوران صفوي در هندوستان به كمال رسيدند . شاعراني چون صائب تبريزي ، و عرفي شيرازي ، اين دوره سرآغاز شكل گيري جرياني نوين در سرودن اشعار  مذهبي متأثر از عقايد شيعي نيز هست كه از اولين مبدعان آن مي توان از محتشم كاشاني نام برد. با تلفيق خطوط نسخ و تعليق توسط مير علي تبريزي در قرن هشتم و گسترش آن به ويژه توسط ميرعماد قزويني بنيان تازه اي در خطاطي نهاده شد. شيوه ي معماري اين دوره با سادگي در پلان ها ، طرح ها و نماها از دوره هاي قبل متمايز گشت و ساختار شهرها بر مبناي محوريت فضاي سبز طراحي شد .در تزئينات استفاده از كاشي هفت رنگ و انواع ديگر كاشي ها به بيشترين حدّ خود رسيد . آثار معماري در اردبيل ، تبريز ، قزوين ، اصفهان و مشهد بيانگر شكوفايي اين هنر است . اوج شكوفايي اين آثار را مي توان در اصفهان مشاهده كرد . چهارباغ ، ميدان نقش جهان  مسجد شيخ لطف اله ، مسجد شاه ، عمارت عالي قاپو و مدخل اصلي قيصريه ، كاخ چهل ستون ، هشت بهشت و پل هاي مارنان ، الله ورديخان (سي وسه پل) ، حسن آباد (خواجو) و آثار بسيار ديگر همگي گوياي اين مدعاست. شاه اسماعيل اول پس از فتح هرات (916ق) تعدادي از نقاشان برجسته مانند خواجه ميرك و استاد كمالدين بهزاد را همراه  خود به تبريز برد . اين نقاشان مكتب تبريز را بنيان نهادند و نقاشاني چون سلطان محمد تبريزي به آن عمق بخشيدند . با انتقال پايتخت به قزوين مكتب قزوين بنيان نهاده شد . در قرن دهم هجري قمري در مشهد و شيراز نيز سبك هايي شكل گرفت . مكتب اصفهان هم با انتفال پايتخت از قزوين به اصفهان به وجود آمد كه رضا عباسي برجسته ترين چهره ي اين مكتب به شمار مي آيد. تقريباً مي توان گفت كه اين اتفاقات خوشايند در همه زمينه هاي هنر آن زمان از جمله موسيقيِ ايران رُخ داده است .

پيشينه ي موسيقي كلاسيك عصر صفوي

ذكر پيشينه ي موسيقيايي صفوي از جهات مختلف حائز اهميت است . موسيقي داناني كه شالوده مويسقي دوران صفوي را پي ريزي كردند ، توانستند با استفاده از پيشينه ي موسيقايي در مواردي همچون اَشكال موسيقي آوازي و سازي و تعدادي از ساز ها هويت نويني را در عرصه ي موسيقي ايران رقم بزنند .پيش از شكل گيري حكومت صفوي دو مركز مهم موسيقايي تبريز و هرات وجود داشت كه برموسيقي دوران صفوي بيشترين تأثير را گذاشت .

.... شواهد گوياي آن است كه شاه اسماعيل اول از سال 910 ق  به تدريج  به موسيقي مجلسي علاقه مند شد . احتمالاً رواج موسيقي مجلسي در ديگر ولايات ايران نيز بر شاه اسماعيل اول تأثير گذاشته بود . بر اساس مطالب تاريخي ، شاه اسماعيل اول تمايل داشت پس از فراغت از جنگ اوقات خود را به خوشي بگذراند . شاه در اين مجالس به نقل از خورشاه بن قباد ، اوقات خود را به استماع الحان مطربان ِ خوش آواز و ديگر خوشي ها مانند بزم هاي ييلاق ِ خرقان و تخت سليمان در سال 910 ق و بزم قشلاق ِ خوي در سال 912ق سپري مي كرد . امير محمود بن خواند مير نيز به چنين بزم هايي در قشلاق اصفهان بين سال هاي 916 تا 918 ق (875 هجري شمسي)اشاره كرده  است . در دوره ي دوم  ، شاه اسماعيل اول به تدريج تعدادي از موسيقي دانان مجلسي را در دربار خود جمع كرد.

شاه اسماعيل ... هنرمندان باقي مانده از هرات را جمع آوري كرده و به همراه ساير هنرمندان در تبريز گرد هم آورد... پس از شكست شاه اسماعيل از سلطان سليم در سال 1514/920ق (در چالدران) سلطان سليم، تاجران و موسيقي دانان تبريزي را به استامبول آورد. جالب است كه اكثر آنها كساني بودند كه توسط شاه اسماعيل از هرات به تبريز آورده شده بودند.

در سفرنامه هاي ونيزيان در ايران نيز چنين ذكر شده (1349: 263):

از اين رو سلطان عثماني با عده اي از هنرمندان ماهر و پانصد بار از خزانه ي خود راه افتاد و بي آنكه آسيبي به شهر رساند به سوي فرات راند.!!!!

شاردن : در اين باره نقل مي كند كه سلطان سليم اول، نزديك به سه هزار خانواده  از صنعتگران و هنرمندان را به همراه خود به قسطنطنيه برد (1335، 418:2). فُنتُن نيز چنين اظهار مي دارد (1385: 23):

سلطان سليم اول در جنگ هاي خود با ايرانيان، موسيقي داناني چند از ملت را با خود به قسطنطنيه آورد. سليمان، پسر و جانشين او نيز از سنت پدر تبعيت كرد و از آن پس هر سلطاني كه به ايران رفت چنين كرد و حاذق ترين كسان را از هر سنخي با خود آورد.

فلدمن بيان مي دارد كه حسن خان از علمايِ موسيقي، همراه با پدرش توسط سليم اول، از اصفهان به استانبول آورده شده بود. وي بعدها رئيس گروه موسيقي دربار سلطان سليمان شده و از وي سه «پشرو» باقي ماند است، در مورد حسن خان، ثريا آگايوا ، اظهار مي دارد كه حسن خان و پدرش محمد حافظ مؤذن اصفهاني در تبريز در جنگ چالدران به اسارت سلطان سليم اول درآمدند.

به نظر مي رسد كه نقل قول دوم، صحيح تر باشد زيرا در منابع اشاره اي به پيش رفتن سليم اول تا اصفهان نشده است وي علاوه بر دو شخصيت فوق از چند نوازنده ي ديگر كه در تبريز به اسارت درآمدند از جمله شيخ مراد نائي، امام قلي ني زن، شيخ مراد قانوني و مقصود دف زن نام برده است.

.........درسال 920شاه اسماعيل پس از شكست در جنگ چالدران بيشتر مسائل ملكي و مالي را به ميرزا شاه حسين اصفهاني سپرد و گاه در تبريز و گاه در نخجوان قشلاق كرده مجالس بزمي ترتيب مي داد..... بنا بر اين از شواهد چنين بر مي آيد كه در دوران اول  استقبال چنداني از موسيقي بزمي  رايج در خراسان و عراق عجم
 ( قزوين ، اصفهان ، ساوه و همدان
)در دبار نشد  اما در دوران دوم  شاهد رواج تدريجي موسيقي بزمي در دربار هستيم .

در هر صورت مي توان گفت اين جابجائيهاي پايتخت و لشكركشي ها و ييلاق و قشلاق ها بيش از پيش باعث تأثير گذاري مكاتب موسيقي و هنر ايران بر يكديگر بوده است .هرچند كه با روي كار آمدن شاه تهماسب براي سالها هنر اين مرزو بوم به ويژه موسيقي تحت فشار و محروميت قرار گرفت.

ايالت عراق عجم

شهرهاي اصفهان ، قزوين ، سمنان ، ري ، ساوه ، ابرقوه و يزد ، ولايت عراق عجم را تشكيل مي دادند . اين حوزه جغرافيايي از موقعيت سياسي ِ ممتازي برخوردار بود . عراق عجم در حوزه حكومت بيگلري ها نبود و عمدتاً در يَدِ حاكمان بود. اگرچه رُهربُرن از نائين و خوانسار نامي به ميان نياورده ، چنين به نظر مي رسد كه دو شهر مذكور نيز در حيطه ي جغرافيايي عراق عجم قرار داشته اند. در ادامه به مهمترين شهرهاي هر ولايت كه گزارش هايي در مورد موسيقي دانان آن ذكر شده خواهيم پرداخت..

قزوين

پس از انتقال پايتخت از قزوين به اصفهان ، ظاهراً تعدادي از موسيقي دانان حرفه اي در دولتخانه باقي مانده بودند ، زيرا در قرن يازدهم ق نيز شاهان به طور مستمربه اين شهر آمده و در دولتخانه مستقر مي شدند. از اينرو همواره حاكمان موظف بودند براي پذيرايي از شاهان آماده باشند كه انعكاس آنرا مي توان در سفر نامه هاي اين قرن مشاهده كرد. از اطلاعات موجود چنين بر مي آيد كه اغلب موسيقيدانان ِ غير درباري اعم از حرفه اي و غير حرفه اي بعد از انتقال پايتخت از قزوين به اصفهان ، از قزوين مهاجرت كردند و تنها شمار اندكي از آنان در قزوين باقي ماندند كه براي نمونه مي توان از يزدان حريفي از مصنفان و شاعران قزوين نام برد.به نقل از  فخرالزماني قزويني در تذكره ي ميخانه ، وي بيشتر غزل هاي خودرا به زيور نغمه ي محلي آراسته گردانيده اكثر تصنيف هاي او از جمله نقش ها و صوت هايش در عراق و خراسان خوانده مي شده است. از ميان موسيقي دانان مهاجر نيز مي توان از سيدتقي الدين محمد، فرزند كوجك سيد شريف پسر عموي قاضي جهان قزويني نام برد كه در موسيقي و خوش خواني شهرت داشته و مدتي در همدان زندگي مي كرده است . ميرزا جلال حكيم قزويني نيز از جمله موسيقي دانان مهاجري بود كه در سال 1007ق(964ش) از قزوين به كاشان مهاجرت كرد وي به طبابت و علم ادوار موسيقي آشنا بود . حافظ حاجي بيگ نيز يكي از حافظان خوش الحان دوران شاه عباس اول بود كه به كاشان مهاجرت كرد . مولاتا ملك مشرقي شاعر و مصنف هم مدتي به عنوان منشي در خدمت شاه عباس بود كه پس از انتقال پايتخت به اتفاق درباريان به اصفهان رفت و به خدمت ِ خود ادامه داد . از ديگر موسيقي دانان عبدالرزاق قزويني ، خواهر زاده ي مير عماد بود كه آواز خوبي داشته و به گفته ي بياني ، شاهنامه خوان دربار شاه عباس بوده است. مولانا محمد طتنبوري متولد فارس كه شاعر ، نقاش ، قصه دان ، شاهنامه خوان و طنبوره نواز هم بوده، پس از مدتي زندگي در قزوين در سال 1014ق (971ش) به هند مهاجرت كرده است. همچنين مي توان گفت هرگاه حاكمي به حكومت قزوين منصوب مي شد يا مدتي را در قزوين سپري مي كرد ، موسيقي دانان اردوي خود را به قزوين مي آورد. از جمله ي اين شخصيت ها مي توان از
ميرزا عبدالله اصفهاني
و رستم خان سپهسالار نام برد............

(بر گرفته از كتاب موسيقي عصر صفوي نوشته ي سيد حسين ميثمي)

حاج ملا محمد كريم جناب قزويني

 

كه در قرن سيزدهم هجري قمري مي زيست از خوانندگان و تعزيه خوانان مهم عهد ناصري بشمار مي آيد در كتاب مينودر اثر سيد محمدعلي گلريز در شرح خاندانهاي مشهور  تبريز از اين خاندان ياد شده است استاد احمد ابراهيمي به نقل از مادر خود كه از شاهزادگان دربار قاجار بوده در مورد اصالت خاندان جناب چنين مي گويد.

جناب قزويني از خاندان صفويه بوده يا از طريق پدري يا مادري.شهيدي صالحي اظهار مي دارد كه جناب از هوش و استعداد و حافظه ي خوبي بر خوردار بوده و كل قرآن كريم را از حفظ بود.وي نزد شيخ محمدصالح براقاني كه از مشاهير علوم ديني  از جمله مقدمات وفقه  و تفسير علوم قرآني را فرا گرفته بود. گلريز نيز ذكر مي كند كه جناب در ابتدا قاري قرآن بودحاج كريم جناب نوه ي نوه ي ملاعبدالكريم جناب مي گويد كه پدر بزرگم باسواد و ازطلاب و عاشق امام حسين بود. ظاهراً جناب در دوران جواني به دربار تهران راه يافته ونزد استادان مطرح ساز وآواز آن دوران به فراگيري رديف هاي آوازي و سازي پرداخته است.استاد ابراهيمي ميگويد زن ناصرالدين شاه به شاه گفته بود من يك خواهر زاده دارم كه صداي خوبي دارد و سوت هم خوب مي زند  شاه ميگويد بگوئيد بيايدتهران . وقتي جناب را به تهران مي آورند ناصرالدين شاه او را به ميرزا علي اكبر خان فراهاني نوازنده ي معروف تار معرفي مي كند. ميرزا يك ماه با او كار مي كند و متوجه مي شود او داراي قدرت و توانائي بسيار است و صداي رسا و خوبي دارد .به او مي گويد تعليم تو از عهده ي  من خارج است سپس اورا به برادر خود كه رديف بيشتر مي دانسته معرفي مي نمايد. سالها زير نظر آن بزرگوار تعليم مي گيرد . شهيدي صالحي ذكر مي كند كه جناب نواختن ساز تار را نيز مي آموزد . نصرت اله فتحي به نقل از ابوالحسن خان اقبال آذر اظهار مي دارد كه جناب در كهولت سن به علت ثقل سامعه از شنيدن صداي تار عاجز بوده و فقط از راه نگاه كردن وگردش انگشتان دست نوازنده با وي هماهنگ ميشده.و يا به موازات گردش انگشتان تار نواز  دستگاه را به پايان مي برده است.

ازاين نكته مي توان چنين استنباط كرد كه تنها كسي مي تواند با گردش انگشتان دست تار نواز گوشه ها را تشخيص دهد كه خود در نواختن تار مهارت داشته باشد. حسن مشحون در كتاب موسيقي مذهبي ايران ذكر ميكند  كه جناب گذشته از هنر خوانندگي در نواختن كمانچه نيز مهارت داشته است . استاد ابراهيمي در مصاحبه اي اظهار مي دارد كه جواد خان كمانچه كش ، جناب را در هنگام خواندن همراهي ميكرده و معرف جواد خان قزويني به دربار ، جناب بوده است . وي در كتاب ديگرش تاريخ موسيقي ايران به نقل از سليمان امير قاسمي كه او نيز از استادش عيسي آقاباشي شنيده بود كه جناب قزويني در رديف آوازي شاگرد آقاجان ساوه اي بوده است. روح اله خالقي نيز در كتاب سرگذشت موسيقي به اين موضوع اشاره كرده است .استاد ابوالحسن اقبال آذر در مصاحبه اي ذكر كرده حاج ملا محمد كريم جناب قزويني با ناصرالدين شاه در سفري به عتبات مشرف شد و با مناجات خود اعراب را متعجب ساخت .استاد ابراهيمي مي گويد پس از مدت  زيادي كه جناب در تهران تعليم مي گيرد همسر ناصرالدين شاه تقاضا مي كند كه جناب براي ديدار پدر و مادر و خانواده به قزوين برود.و پس از اجازه او به قزوين بر مي گردد. استاد عبداله دوامي در مورد مكاتب آوازي دوران ناصري به بعد از چهار مكتب آوازي قزوين ، مكتب شيراز ، مكتب اصفهان و مكتب تهران نام مي بَرَد كه مكتب قزوين به نام ملا محمدكريم جناب قزويني شناخته مي شود .استاد ابراهيمي مي گويد جناب قزويني بعد از مراجعت به قزوين ديگر به تهران و دربار بر نمي گردد . در قزوين كلاس ترتيب مي دهد و به تربيت شاگرد مي پردازد . استاد اقبال آذر مدتي كه از جناب قزويني تعليم مي گيرد فقط همين يك معلم را داشته و اين يك معلم تمام رموز آواز يعني دوازده دستگاه آواز ايراني كه اكنون به هفت دستگاه ترتيب شده است را تعليم مي دهد .حسن مشحون در كتاب موسيقي مذهبي ايران آورده كه جناب در زمينه ي موسيقي اطلاعات كامل داشت و در وقوف به الحان و گوشه هاي رديف از اساتيد درجه اول محسوب مي شد . براساس روايت هاي ذكرشده در مورد جناب  چهار خصوصيت را مي توان براي مكتب وي (قزوين) بيان كرد.

1-     بلند خواني  .. به گونه اي كه ذكر شده صداي وي تا مسافتهاي دور نيز شنيده مي شده است.

2-              اوج خواني .. وي در هنگام خواندن معمولاً از گوشه ي اوج آغاز مي كرده است

3-           بداهه خواني

4-              مطوّل خواني.. كه به نقل از راويان وي قادر بوده كه ساعتها در يك دستگاه بخواند.

مرحوم پاك نَفَس از تعزيه خوانان متأخر ذكر مي كندكه جناب يك بار درشب مشغول به خواندن چهارگاه شد و در خاتمه ديگران متوجه شدند كه خورشيد طلوع كرده است.!

مهمترين ويژگيِ مكتب جناب (قزوين) مركب خواني او بود. صُديف خواننده ي معاصر در مصاحبه اي براين ويژگي تأكيد كرده است. آصف زاده در كتاب «قزوين در گذرگاه هنر» ذكر مي كند كه جناب قادر بود سي و سه مقام را به راحتي مركب خواني كند . يكي از مركب خوانيهاي وي به نقل از نصرت اله فتحي در كتاب اقبال  وارث باربَد بيت معروفِ : راست گويان حجازي به نوا مي گويند.. كه حسين كشته شد از جور مخالف به عراق ..... بوده است.  به طور كلي اين مكتب متأثر  از تعزيه بوده است كه جنبه ي مردمي بيشتري داشته و كمتر خصوصيات محفلي و درباري داشته است. ظاهراً باز گشت جناب به قزوين مصادف با رواج تعزيه در قزوين بوده است در اين زمان ميرزا حسن ثقفي از خاندان ثقفي ها كه در تعزيه داري و تعزيه خواني در قزوين پرچم دار بودند در اين هنر مذهبي فعاليت داشتند. حسن ثقفي  در اين دوره از جناب و ديگر خوش خوانان شهر از جمله ملاشريف ، آقا باقر تعزيه خوان ، و ملاقنبر  دعوت به همكاري ميكند . از شواهد چنين برمي آيد كه ميرزا حسن ، جناب را با  اصول تعزيه داري و تعزيه خواني آشنا كرده است . جناب به دليل داشتن اندام ستبر و سيما و صدايي خوش به مهمترين چهره ي تعزيه خواني تبديل و به نقل از محمدعلي گلزار در نقش امام خواني در تعزيه ها ظاهر مي شد. بيشتر اجراي تعزيه در تكاياي مهم شهر و مدارسِ سردار و صالحيه بوده است.جناب همراه ميرزا حسن در مراسم تعزيه خواني دربار تاصري در تهران و دربار وليعهد وقت مظفرالدين ميرزا در تبريز به اجراي تعزيه مي پرداخت. نوه ي وي محمد كريم ذكر ميكند : هر گاه مظفرالدين ميرزا به قزوين مي آمد به منزل جناب آمده و گاه براي او هدايايي ارسال مي كرد كه از آنجمله  از شمشيري بسيار نفيس نام مي بَرَد . اصغر فردي در فصل نامه ي موسيقي ماهور شماره 11 ذكر ميكند كه جناب روضه خوان مخصوص مظفرالدين ميرزا در دربار تبريز بوده است.   ميرزا حسن ثقفي براي آشنايي بيشتر تعزيه خوانان با رديف آوازي آنهارا به جناب معرفي ميكرد . از برجسته ترين آنها ابوالحسن خان اقبال آذر و قربان خان شاهي خواننده و تعزيه خوان دربار تهران را مي توان نام برد. جناب در دوران حكومت مظفرالدين شاه در سال 1314 هجري قمري به مقام ناظم البكائي در تعزيه نائل و براي وي مقرري صادر شد . جناب شاگرداني نيز در تعزيه داشته است . آصف زاده در كتاب قزوين در گذر گاه هنر از ملا خداوردي قزويني در نقش امام ،  و جواد دواتگر قزويني در نقش مخالف خوان و حاج علي ملكي در نقش پرده اي هاي حرم نام برده است . جناب داراي چهار فرزند به نامهاي ملا محمداسماعيل ، ملامحمدتقي ، ملا محمد ابراهيم ، و دختري به نام فاطمه بوده كه اسماعيل نظامت تعزيه را به عهده داشته و ابراهيم موزيك تعزيه را اداره مي كرده است . شهيدي صالحي ذكر مي كند كه جناب در اواخر عمر با اوج گيري نهضت مشروطه به مشروطه طلبان پيوست و از آنان حمايت ميكرد. جناب با داشتن ارث پدري و زمين هايي كه از طرف دربار به وي اهدا شد به تدريج به يكي از ملاكان بزرگ شهر تبديل شد . زمين هاي ديزج و هفت سنگان و.... از جمله زمين هاي اهدايي دربار به وي بوده است . بخش املاك در وصيت نامه ي وي كه به سال 1315 هحري قمري نوشته شده خود گوياي متمول بودن اوبوده است . قديمي ترين سند بجاي مانده از جناب داراي تاريخ 1322 هج ق با مهر ناظم البكائي است . به نقل از شهيدي صالحي جناب در سال 1324 هج ق مصادف با روي كار آمدن محمدعلي شاه قاجار كه آغاز دوران استبداد صغير بود چشم از جهان فرو بست . و او را در يكي از طاقهاي امامزاده حسين قزوين بخاك سپردند... روحش شاد.     
 

استاد محمد وکیلها

شناخت چهره ها و موسیقی مکتب قزوین (تبریز) وارتباط آن با مکتب اصفهان

 

 

استاد محمد وکیلها

 در بيست وچهرم دي ماه هزار وسيصد وبيست وهفت (ه ش) در قزوين پا به عرصه ي وجود گذاشت. از سن 13 سالگي فراگيري ساز سنتور را در محضر اساتيد اين فن آغاز ، سپس به فراگيري رديف ها و دستگاههاي موسيقي ايران و شيوه ي سنتور نوازي قدما مشغول گرديد . در سال 1347 زماني كه بيشتر از بيست سال نداشت به عنوان مدرس ساز سنتور در اداره فرهنگ و هنر (سابق) قزوين به تدريس مشغول گرديد و همچنين به تشكيل گروه موسيقي اين مركز نيز اقدام نمود كه بعد ها اين گروه  در سطح كشور در فستيوالهاي مختلف مقام اول را بدست آورد (در سال 1354 و 1355 به ترتيب در جشنواره ساري و گرگان ) .در سال 1356 (29 سالگي) طي حكمي به عنوان كارشناس و سپس سرپرست مركز آموزش موسيقي اداره فرهنگ و هنر قزوين انتخاب و تا سال 1359 در همين سمت انجام وظيفه نمود . در سال 1359 به علت ضرورت هاي انقلاب موقتا اين مركز تعطيل شد ، تا سال 1367 كه با باز گشائي مجددا  همكاري خود را با آن مركز ادامه داد . از سال 1359 تا 1367 فعاليت هاي هنري اش كه  تدريس موسيقي بود در منزل ادامه داشت در سال 1369 به دعوت جهاد دانشگاهي دانشگاه تهران جهت تدريس موسيقي ساز سنتور همكاري خود را با اين مركز شروع نمود كه هم اكنون نيز ادامه دارد . در سال 1369  اقدام به تشكيل يك گروه موسيقي با نام گروه موسيقي مولوي دانشگاه تهران نمود و اين گروه به سرپرستي ايشان تاكنون برنامه هاي زيادي در تهران و همچنين در شهرستانهاي مختلف و در خارج از كشور اجرا نموده است .كنسرتهاي برون مرزي كه ايشان حضور داشته اند دركشورهاي : روماني ـ بلغارستان ـ هلند ـ اتريش ـ بلژيك ـ آلمان ـ چكسلواكي ـ تركيه ـ يونان ـ دوبي ـ پاكستان ـ انگلستان ـ كويت ـ آذربايجان شوروي (باكو) ـ روسيه (مسكو) و اندونزي روي صحنه رفته است .يكي از فعاليتهاي اين گروه شركت در فستيوال D_8  كه گردهمائي كشورهاي مسلمان دنيا در كشور پاكستان بود برگزار گرديد و ايشان موفق به دريافت ( Golden cop) و ديپلم افتخار جشنواره گرديد . به غير از ساز سنتور ، از سال 1347 نزد استاد هدايت اله خيرخواه به فراگيري پيانو پرداخت و آن ساز را نيز بخوبي مي نوازد . در سال 1364 به محضر استاد گرامي استاد احمد عبادي راه پيدا نمود  و در زمينه ي سه تار نيز تجاربي خوب و شيرين كسب نمود . در حال حاضر ضمن تدريس سازهاي سنتور ، پيانو ، كتابي با نام آموزش موسيقي پايه را نيز، جهت فراگيري موسيقي براي كودكان و نوجوانان  به رشته ي تحرير درآورده اند كه بزودي به چاپ خواهد رسيد .از سال 1369 به عنوان داور مسابقات سرود آموزش و پرورش استان زنجان ، سپس داوري مسابقات تهران و قزوين همكاري داشته و تاكنون نيز ادامه دارد و از سال 1378به سمت مسئول انجمن موسيقي استان قزوين انتخاب شدند . از خاطرات خوب ايشان  :در سال 1364 قطعه زميني را جهت ساخت منزل مسكوني و همچنين يك طبقه جهت كلاس موسيقي تهيه و نسبت به ساخت آن اقدام مي نمايند . پس از پايان ساخت بنا جهت افتتاح كلاس از زنده ياد استاد احمد عبادي ، استاد بي نظير موسيقي ايران دعوت مي نمايند كه با تشريف فرمائي خود اين كلاس را افتتاح نمايند . ايشان و همراهان روز مقرر تشريف مي آوردند و همه افرادي كه آنجا حضور داشتند منتظر بودند كه استاد به چه نحوي كلاس را افتتاح مي نمايد . استاد تقاضاي جاي نماز مي كنند ، وضو گرفته دو ركعت  نماز داخل كلاس مي خوانند و سپس مي گويند كه حالا كلاس افتتاح شد و براي تمامي هنرمندان دعاي خير

مي كنند( خدا رحمتشان كند).                                                                                                                                                                                               

 انشالله بیاری خداوند متعال در ادامه ی این سلسله مطالب به مسائل مشترک مکتب قزوین ومکتب اصفهان خواهیم پرداخت